اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

سکوت را دوست دارم

شاید مرهمی باشد

مرهم برای زخمی که از آن می نالم

دوست دارم همه جا سیاه باشد

من سیاه را دوست دارم

من یک رنگی را دوست دارم

حتی اگر سیاه باشد ;

همیشه سایه بودم

ولی شاید این بار

در این سیاهیُ سکوت

خودم باشم . . .

شاید . . .


ŌKAMI
( 狼 )

آخرین مطالب

پسر سوم زهرا چه تماشا دارد

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۶ ب.ظ


باز در معرکه ها نوبت جولان شده است
شیر از بیشه سر آورده رجز خوان شده است

کیست این مرد که هنگامه ی تیرش پیداست
تک سواری که فقط رد مسیرش پیداست

موج برخاسته و کوه تلاطم دارد
سر بدزدید که یک شیر تبسم دارد

آمده تا که بگیرد نفس طوفان را
آمده تا بخرد آبروی میدان را

مشک بر دوش هوای دل دریا دارد
پسر سوم زهرا چه تماشا دارد

تند باد است که می چرخد و جانکاه بود
اشهد ان علیاً ولی الله بود

چشمها مات علی باز به خیبر رفته
این جوان کیست که اینقدر به حیدر رفته

گره ای زد به دو ابرو و نفس بند آمد
کعبه و خیبر و دریا همه را کند آورد

لحظه ی سخت نبرد است گل لبخندش
نام زهرا و علی نقش به بازو بندش

رقص تیغش چه عجیب است هنر می خواهد
دیدن حضرت عباس جگر می خواهد

هو هوی تیغه ی او وه چه شتابی دارد
پس هر ضربه به جا ردّ شهابی دارد

بعد هر ضربه ی او تازه همه می فهمند
که دو نیمند و یا اینکه به مویی بندند

لرزه می افکند آن دم که قدم می کوبد
سر زینب به سلامت که علم می کوبد

پای او ریخته هر کس که سری داشته است
چه خیالیست حرم را علم افراشته است

باز می اید و مشکش پر آبست هنوز
وقت لالایی آرام رباب است هنوز

آه از آن روز که می دید که لبها خشک است
مشک های حرمش بین دو دریا خشک است

رفت یک بار دگر شاد کند دلها را
تا به خیمه بکشاند یقه ی دریا را

دختری گفت فرات از لب او می آید
دلتان قرص بخوابید عمو می آید

ولی ای وای نیامد نفس گلها حیف
چقدر منتظرش بود رباب اما حیف

به کمین چند هزاری دل نخلستانند
شیر می آید و از ترس همه پنهانند

دست را بس که کریم است همانجا بخشید
حاجت هر چه که تیر است به یکجا بخشید

تیر از چار طرف خورده ولی جان دارد
پدر مشک ببین مشک به دندان دارد

گرچه هر تیر خودش را به تن او جا کرد
باز هم حرمله اینجا گره اش را وا کرد

قمر

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۶ ب.ظ


آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست


این ها برای کشتن ما صف کشیده اند

از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست


دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست

آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست


حتی به روی اکبر من تیغ می کشند

با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست


تنها به این گناه که فرزند حیدریم

تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست


آیا کسی نمانده که یاری کند مرا

اینجا میان این همه لشکر اگر یکی ست


عباس من برادر من نور چشم من

طرز مصاف کردن تو با پدر یکی ست


تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد

در چشم شیر ، یک نفر و صد نفر یکی ست


چشم انتظار آمدنت از شریعه اند

حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست


شمشیرها به دور تنت حلقه می زنند

چون جمع تیغ ها همگی ضربدر یکی ست


بعد از من و تو زینب اگر نشنود بدان

خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی ست


از بس حروف پیکر پاکت مقطع‌ست

پائین پای مرقد و بالای سر یکی ست


غرق ستاره است تن من ولی هنوز

در آسمان بی کسی من قمر یکی ست



سقوط

سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۷ ب.ظ

یک نفر از غبار می آید

مژده تازه تو تکراریست

یک نفر از غبار آمد و زد

زخم های همیشه بر بالم

کوچه‌ها ...

دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ب.ظ


گشتم تمام کوچه‌ها را

یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

رسم

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۰ ب.ظ


این رسمش نبود

این رسمش نیست

که هر دو باشیم از خاک

من در اعماق و تو در افلاک ...