سقوط

یک نفر از غبار می آید
مژده تازه تو تکراریست
یک نفر از غبار آمد و زد
زخم های همیشه بر بالم
یک نفر از غبار می آید
مژده تازه تو تکراریست
یک نفر از غبار آمد و زد
زخم های همیشه بر بالم
این رسمش نبود
این رسمش نیست
که هر دو باشیم از خاک
من در اعماق و تو در افلاک ...
نیمه شب/یاس می رقصید /و ماه/از سکوت ملموس شب/بغض کرده بود.
پنجره/در میان تازیانه های باد/دست و پا می زد/چشمی در آینه/خیره بود.
تصویرش انعکاس روزهای حسرت باری بود/که گذشت
نیمه شب/کابوس لحظه هایی است/که من/در آن گمشده ام...
خدارو شکر فهمیدیم که شاعر نیستیم :)
ای که راحت میتوانی از زلیخا بگذری
میشود از زشتی ما نیز زیبا بگذری...؟!
یوسف از جرم برادرهای دل سنگش گذشت
تو نمیخواهی خدای یوسف از ما بگذری
قهر حق توست اما ، عفو شأن رحمت است
حال خود دانی که باید بگذری یا نگذری...
آنان که علی را خدا می پندارند
کفرش به کنار ، عجب خدایی دارند ... !
پدر با قلب مردونش
اشکاشو پنهون میکنه
غمو میریزه تو خودش
قلبشو داغون میکنه
مادر با دست لرزونش
با اشک های بی اختیار
میگه چی مونده براش؟
یه قاب عکس ، یه افتخار
در بھشتی از رویاهایم که خودم ساختم، مشغول بودم. ھر که هم که آمد آتش بیندازد به جان رویاھایم، لبخند زدم و او را شریک لذت ھایم کردم. کسی که فکر میکردم درکم نمیکند، با حرفش مُھر تاییدی زد به لبخندھایم و کسی که از او انتظار نداشتم با حرف ِ به ظاھر خیرخواھانه اش، غارتگرانه لبخندم را ربود. به ھمین راحتی یکی آمد و بھشت ِ روزھایم را جھنم کرد.
اگر نمیتوانیم بهشتی برای دیگران خلق کنیم، لااقل بھشت خلق شدہ ی آن ھا را جھنم نکنیم.