تلخ و شیرین
جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ب.ظ

لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری
که این سان دشمنی، یعنی که خیلی دوستم داری
دلت میآید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان داری
نمیرنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق، از عیار افتاده در این عصر عیاری
چه میپرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من
مبادا لحظهای حتی مرا این گونه پنداری
ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری
چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی، ای معما، پرده برداری
چه فرقی میکند فریاد یا پژواک جان من
چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری
صدایی از صدای عشق خوش تر نیست حافظ گفت
اگر چه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری
"محمد علی بهمنی"