داستانم

اگر روزی خواستی داستانم رو برای کسی بیان کنی،
بگو بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد،
تنها بود اما کسی را تنها نگذاشت،
دل شکسته بود اما دل کسی را نشکست،
کوه غم بود اما کسی را غم نداد،
شاید بد بود اما به کسی بدی نکرد...
اگر روزی خواستی داستانم رو برای کسی بیان کنی،
بگو بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد،
تنها بود اما کسی را تنها نگذاشت،
دل شکسته بود اما دل کسی را نشکست،
کوه غم بود اما کسی را غم نداد،
شاید بد بود اما به کسی بدی نکرد...
"ما می گوییم تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم"
آدم ها آنقدر زود عوض می شوند که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است...
گام اول:
دنیا دو روز است،یک روز با تو و روز دیگر علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو ، زیرا هر دو پایان پذیرند
گام دوم:
بگذارید و بگذرید، ببینید و دل نبندید، چشم بیاندازید و دل نبازید، که دیر یا زود، باید گذاشت و گذشت
گام سوم:
اشکها خشک نمیشوند مگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان ،ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺷﺐ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ؛
ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ، ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ؛ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ، ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﻧﺪ؛ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ؛ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻠﯿﺪ
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ. (بقره/ ۲۱۶)
چه بسا چیزی را دوست نمیدارید و آن چیز برای شما نیک باشد، و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد، و خدا ( به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را ) میداند و شما ( از اسرار امور بیخبرید و مصلحت خود را چنان که شاید و باید ) نمیدانید.
روزی پادشاهی برای پوستکندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید، وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست!