اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

سکوت را دوست دارم

شاید مرهمی باشد

مرهم برای زخمی که از آن می نالم

دوست دارم همه جا سیاه باشد

من سیاه را دوست دارم

من یک رنگی را دوست دارم

حتی اگر سیاه باشد ;

همیشه سایه بودم

ولی شاید این بار

در این سیاهیُ سکوت

خودم باشم . . .

شاید . . .


ŌKAMI
( 狼 )

آخرین مطالب

۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ŌKAMI» ثبت شده است

داستانم

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۰۵ ب.ظ


اگر روزی خواستی داستانم رو برای کسی بیان کنی،

بگو بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد،

تنها بود اما کسی را تنها نگذاشت،

دل شکسته بود اما دل کسی را نشکست،

کوه غم بود اما کسی را غم نداد،

شاید بد بود اما به کسی بدی نکرد...

مبارزه

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۲۱ ب.ظ


"ما می گوییم تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم"

نیما یوشیج

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ب.ظ

"نیما
"
خسته شد از قافیه ها . . .

شعری ساخت که وزن نداشت

 اما وجودش به سنگینی تمام مثنوی ها بود

***

21 آبان ، زادور نیما یوشیج (علی نوری) پدر شعر نو فارسی

آدم ها...

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۰۷ ب.ظ

آدم ها آنقدر زود عوض می شوند که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است...


سه گام باحضرت علی (ع)

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ق.ظ


گام اول:
دنیا دو روز است،یک روز با تو و روز دیگر علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو ، زیرا هر دو پایان پذیرند


گام دوم:
بگذارید و بگذرید، ببینید و دل نبندید، چشم بیاندازید و دل نبازید، که دیر یا زود، باید گذاشت و گذشت

گام سوم:
اشکها خشک نمیشوند مگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان ،ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺷﺐ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ؛
ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ، ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ؛ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ، ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﻧﺪ؛ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ؛ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻠﯿﺪ

روزگار

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۲۶ ب.ظ


یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی،

قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که:

می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...

زمستان

سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۱۰ ق.ظ


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

نیامدی

جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۵۹ ب.ظ


چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی


برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی

مصلحت پادشاه

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ب.ظ


عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ. (بقره/ ۲۱۶) ‏

 چه بسا چیزی را دوست نمی‌دارید و آن چیز برای شما نیک باشد، و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد، و خدا ( به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را ) می‌داند و شما ( از اسرار امور بی‌خبرید و مصلحت خود را چنان که شاید و باید ) نمی‌دانید.‏


روزی پادشاهی برای پوست‌کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید، وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ می‌دهد در جهت خیر و صلاح شماست!

سیاه

دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۷ ب.ظ


سکوت را دوست دارم

شاید مرهمی باشد

مرهم برای زخمی که از آن می نالم

دوست دارم همه جا سیاه باشد

من سیاه را دوست دارم

من یک رنگی را دوست دارم

حتی اگر سیاه باشد ;

همیشه سایه بودم

ولی شاید این بار

در این سیاهیُ سکوت

خودم باشم . . .

شاید . . .