اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

سکوت را دوست دارم

شاید مرهمی باشد

مرهم برای زخمی که از آن می نالم

دوست دارم همه جا سیاه باشد

من سیاه را دوست دارم

من یک رنگی را دوست دارم

حتی اگر سیاه باشد ;

همیشه سایه بودم

ولی شاید این بار

در این سیاهیُ سکوت

خودم باشم . . .

شاید . . .


ŌKAMI
( 狼 )

آخرین مطالب

۵۳ مطلب با موضوع «دلنوشت» ثبت شده است

زندگی آرام

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ب.ظ


هفت گروه انسانی را از زندگی خود حذف کنید تا روحتان سالم بماند :

۱ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ .

۲ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

۳ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻣﯿﺪﻫﺪ .

۴ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﻣﯿﮑﻨﺪ .

۵ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ .

۶ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮﺍﺕ ﻣﺨﺮﺏ میگذارد

7 - شخصی که بی حرمتی برایش تفریح است .



عقده

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ب.ظ


ب قول بهروزوثوق:

ﻣﺎ ﭘﺸﺖ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮎه ﭘﺸﺘﻤﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﻠﻮﯾﯿﻢ ﺍﺯﺷﻮﻥ!

ﺣَﺮﻓﺎﯼِ ﭘُﺸﺖِ ﺳَﺮَمون

ﺣَﺮﻑ ﻧﯿﺴﺖ...

ﻋُﻘﺪَﺳﺖ


کجایی

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۰۶ ب.ظ


از خدا پرسیدم :

چرا آدم اول عاشق میشه بعد تنها میشه؟!

گفت: منم اول عاشق شدم بعد تنها شدم...!


پرسیدم تو عاشق چه کسی شدی؟

گفت: عاشق تو...

گفتم : کی تنهات گذاشت؟!

گفت: خود تو...


گفتم : بذار بیام پیشت...

خندید و گفت: من پیش توأم...

تو کجایی؟


فرق

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ق.ظ
فرق هست

فرق هست

بین کسی که

بزرگ فکر میکنه 

و کسی که

فقط به چیزهای بزرگ فکر میکنه

کما

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۱ ب.ظ


... هنوز هم ، شَبا

با ♥ کُــمــا ♥

قدم می زنم ...

گرگ نما

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۳۲ ب.ظ


گرگ ها ، بد نیستند

گرگ ها ، فقط زندگی می کنند


امان از

شغال های گرگ نما

امان از

بره های گرگ پوش

امان از

گرگ نما ها


الکی

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ب.ظ


وقتی تمام شیرها پاکتی اند

 وقتی همه ی پلنگ ها صورتی اند

 وقتی پهلووناش دوپینگی اند

 ایراد مگیر

که عشق ها ساعتی اند!



دلتنگ

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ب.ظ


... و صدایی که هم اکنون نمی شنوید

سکوت یک مرد دلتنگ است...

اتفاق خوب

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ب.ظ


خدا کند یه اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیمان

آری همینجا

وسط بی حوصلگی های روزانه مان

نگرانی های شبانه مان

وسط زخمهای دلمان

آنجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم

یک اتفاق خوب بیافتد

آنقدر خوب

که خاطرات سالها جنگیدن وخواستن ونرسیدن از یادمان برود

آنگونه که یک اتفاق خوب همین الان همین ساعت

همین حالا...

از پشت کوههای صبرمان طلوع کند

طلوعی که غروبش

غروب همه ی غصه هایمان باشد

برای همیشه...

داستانم

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۰۵ ب.ظ


اگر روزی خواستی داستانم رو برای کسی بیان کنی،

بگو بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد،

تنها بود اما کسی را تنها نگذاشت،

دل شکسته بود اما دل کسی را نشکست،

کوه غم بود اما کسی را غم نداد،

شاید بد بود اما به کسی بدی نکرد...