اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

سکوت را دوست دارم

شاید مرهمی باشد

مرهم برای زخمی که از آن می نالم

دوست دارم همه جا سیاه باشد

من سیاه را دوست دارم

من یک رنگی را دوست دارم

حتی اگر سیاه باشد ;

همیشه سایه بودم

ولی شاید این بار

در این سیاهیُ سکوت

خودم باشم . . .

شاید . . .


ŌKAMI
( 狼 )

آخرین مطالب

۷۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گرگ» ثبت شده است

گنجشک

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ


زندگی موسیقیِ گنجشکهاست

زندگی باغِ تماشای خداست…

زندگی یعنی همین پروازها،

صبح ها،

لبخندها،

آوازها…


موضع رهبری در مورد فاجعه منا و شیخ نمر

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۵۸ ب.ظ



موضع‌گیری مقام معظم رهبری در خصوص واقعه منا با مساله اعدام شهید نمر بسیار درس‌آموز و قابل توجه است.

 در بحث منا که حادثه مستقیما به اتباع ایرانی مربوط می‌شد و احتمال بروز برخی مخاطرات علیه حجاج ایرانی باقی‌مانده در عربستان وجود داشت، ایشان در قامت فرمانده کل قوا به یک مرکز نظامی رفته و آنجا در سخنان خود تهدید کردند که «اندک بی‌احترامی به ده‌ها هزار نفر از حجاج ایرانی در مکه و مدینه و عمل نکردن به وظایف برای انتقال ابدان مطهر، عکس‌العمل سخت و خشن ایران را در پی خواهد داشت». چنین موضعی بلافاصله اثر خود را بخشید و به اذعان همگان، تاثیر بسزایی در تحولات روزهای بعد و همکاری طرف مقابل در این خصوص داشت. ضمن اینکه هیچ‌کس نبود منکر این حق ایران شود که در دفاع از اتباع خود، در صورت لزوم، از هر ابزار ممکنی استفاده کند و حتی دولت سعودی نیز واکنش جدی مخالفت‌آمیزی با این سخنان به نمایش نگذاشت.

اما در قضیه شهادت شیخ نمر، که یک عالم شیعه ولی فاقد رابطه تابعیت با ایران بود، مقام معظم رهبری در جلسه «درس خارج فقه» خود و در قامت یک مرجع دینی و علمی، ضمن تقبیح و نکوهش شدید این اقدام، عنوان کردند که در پاسخ این اقدام، گریبان سیاستمداران سعودی را دست «انتقام الهی» خواهد گرفت. تفاوت این دو رفتار و گفتار بسیار گویا، منطقی و حکمت‌آمیز است و باید به نحو مقتضی مورد توجه و دقت همگان قرار گیرد.

بیت المال

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ


چندسال پیش;
پشت میدان مین، چند نفر رفتند معبر باز کنند. یکیشون چند قدم که رفت برگشت، فکر کردم ترسیده!
پوتین هاشو درآورد و گفت: اینارو تازه از تدارکات گرفتم، بیت الماله، حیفه. بعد پایرهنه رفت و دیگه برنگشت...

یکی هم چند وقت پیش از بیت المال چند میلیارد گرفت و رفت ، البته اونم دیگه برنگشت...!


دکلمه تنهایی

دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۲۷ ب.ظ


قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم

ساخت ما را همان که می پنداشت ,به یکی جرعه اش خراب شدیم

رنگ سال گذشته را دارد همه ی لحظه های امسالم

۳۶۵ حسرت را همچنان می کشم به دنبالم

قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم

دیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم

یک نفر از غبار می آید مژده ی تازه ی تو تکراری ست

یک نفر از غبار آمد و زد زخم های همیشه بر بالم

باز در جمع تازه ی اضداد حال و روزی نگفتنی دارم

هم نمی دانم از چه می خندم ,هم نمی دانم از چه می نالم

راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشایی است

به غریبی قسم نمی دانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم

دوستانی عمیق آمده اند چهره هایی که غرقشان شده ام

میوه های رسیده ای که هنوز من به باغ کمالشان کالم

چندیست شعر هایم را جز برای خودم نمی خوانم

شاید از بس صدایشان زده ام دوست دارند دوستان لالم


تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست

گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست

غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را

بر سفره ی رنگین خود بنشانمت، بنشین غمی نیست

حوّا ی من بر من مگیر این خود ستایی را

که بی شک تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست

آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم

تا روشنم شد، در میان مردگانم همدمی نیست

همواره چون من نه فقط یک لحظه خوب من بیندیش

لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست،

من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم

شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست

شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر، آن را

در دست های بی نهایت مهربانش مرهمی نیست

شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر,اگر چه

اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست


آدمی را آدمیت لازم است

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ


آموزگار عزیزم

سال ها گذشت،

و هنوز هم نوشته هامان آن قدر زیبا نیست که بالای سرمان قاب کنیم...

مشق امشب هم، مثل دیشب، مثل هر شب،

دو صفحه تمیز و زیبا می نویسیم؛

"آدمی را آدمیت لازم است"

زخم

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۲۴ ب.ظ


گرگ تنها ;

از دردها زوزه نمی کشد...

از رخم ها می نالد !

فاحشه

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ق.ظ


شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی

هر لحظه به دام دگری پا بستی

گفت شیخا هر آنچه گویی هستم

آیا تو چنان که می نمایی هستی


"حکیم عمرخیام"


تن های هرزه را سنگسار می کنند،غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی است،و کسی نمی داند که مغزهای هرزه ویرانگرترند تا تن های هرزه ...

بومرنگ

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ب.ظ


بازی زندگی؛

بازی بومرنگ هاســـت

و پندار و کردار و سخنان انسان ؛ دیر یا زود

با دقتی حیرت انگیــــز

به سوی خود او

باز می گردد ...

خنده :(

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۵۶ ب.ظ


چقدر تلاش کردم مردم بفهمند ;

ولی آنها فقط خندیدند...!


بنفشه گل

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۱۰ ب.ظ


بنفشه گول بیرون بامو به یاد باوِر تی عهدِ


بُگُوفتُی بی وقت بهار آیَمَ تی وَر با خنده


گول باران سبزان سَر قاصد بوبو بنفشه


فصل بهار بامو ، بیا ، می دیل بوبوسته زنده


از یاد بُبوردی تو مگر (چِرا؟)  قولو قرارَ


هِی(دِ) ناز نوکُن ، بیا می وَر ، وقت بهارَ


دنیا بجا نمانه


غیر از وفا چی مانه؟


چوم نرگسَ دوخانه


دیم سرخ گولَ مانه


دارم تره دِ غم نارَم ، می نازنین نازدانه