اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

سکوت را دوست دارم

شاید مرهمی باشد

مرهم برای زخمی که از آن می نالم

دوست دارم همه جا سیاه باشد

من سیاه را دوست دارم

من یک رنگی را دوست دارم

حتی اگر سیاه باشد ;

همیشه سایه بودم

ولی شاید این بار

در این سیاهیُ سکوت

خودم باشم . . .

شاید . . .


ŌKAMI
( 狼 )

آخرین مطالب

یادش بخیر

جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۰ ب.ظ
یادش بخیر
شاعر نبودیم ، ولی چقدر زور میزدیم که چند بیت شعر بسراییم !!
خدا نیما و پدرش را رحمت کند ، آمد و شعر نو را ساخت که برای ما که از آن سر در نمیاوردیم نعمتی بود ، هر بی سر و ته را که میگفتیم شعر میکردیم مثلا و چقدر به خودمان می بالیدیم که "مثلا" شعر گفتیم و شاعر شدیم !!

نمونه »:

نیمه شب/یاس می رقصید /و ماه/از سکوت ملموس شب/بغض کرده بود.

پنجره/در میان تازیانه های باد/دست و پا می زد/چشمی در آینه/خیره بود.

تصویرش انعکاس روزهای حسرت باری بود/که گذشت

نیمه شب/کابوس لحظه هایی است/که من/در آن گمشده ام...


خدارو شکر فهمیدیم که شاعر نیستیم :)

نظرات  (۲)

  • شاهزاده شب
  • خوب بود که :)
    پاسخ:
    خیلی :|
    واوووو عالی بود.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی