اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

سکوت را دوست دارم

شاید مرهمی باشد

مرهم برای زخمی که از آن می نالم

دوست دارم همه جا سیاه باشد

من سیاه را دوست دارم

من یک رنگی را دوست دارم

حتی اگر سیاه باشد ;

همیشه سایه بودم

ولی شاید این بار

در این سیاهیُ سکوت

خودم باشم . . .

شاید . . .


ŌKAMI
( 狼 )

آخرین مطالب

۳۱ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

الکی

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ب.ظ


وقتی تمام شیرها پاکتی اند

 وقتی همه ی پلنگ ها صورتی اند

 وقتی پهلووناش دوپینگی اند

 ایراد مگیر

که عشق ها ساعتی اند!



استاد سختگیر

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ب.ظ


یک استاد دانشگاه میگفت: یک بار داشتم برگههای امتحان را تصحیح میکردم. به برگهای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا میکنم. تصحیح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش میآید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت. برگهها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم تصحیح کردم.

آری، اغلب ما نسبت به دیگران سختگیرتر هستیم تا نسبت به خودمان و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحیح کنیم میبینیم: به آن خوبی که فکر میکنیم، نیستیم
️️️
"لطفا زیبا اندیشی را در زندگیتان فراموش نکنید"


دلتنگ

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ب.ظ


... و صدایی که هم اکنون نمی شنوید

سکوت یک مرد دلتنگ است...

اتفاق خوب

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ب.ظ


خدا کند یه اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیمان

آری همینجا

وسط بی حوصلگی های روزانه مان

نگرانی های شبانه مان

وسط زخمهای دلمان

آنجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم

یک اتفاق خوب بیافتد

آنقدر خوب

که خاطرات سالها جنگیدن وخواستن ونرسیدن از یادمان برود

آنگونه که یک اتفاق خوب همین الان همین ساعت

همین حالا...

از پشت کوههای صبرمان طلوع کند

طلوعی که غروبش

غروب همه ی غصه هایمان باشد

برای همیشه...

تصور کن...

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ب.ظ


همه خون ها یکرنگ هستن ; قــرمــز


تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته

جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته

جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست

جواب هم صدایی ها پلیس زِد شورش نیست

نه بمب هسته ای داره، نه بمب افکن نه خمپاره

دیگه هیچ بچه ای پاشو روی مین جا نمی زاره

همه آزاده آزادن، همه بی درد بی دردن

تو روزنامه نمی خونی، نهنگا خودکشی کردن



جهانی را تصور کن، بدون نفرت و باروت

بدون ظلم خود کامه، بدون وحشت و تابوت

جهانی را تصور کن، پر از لبخند و آزادی

لبالب از گل و بوسه، پر از تکرار آبادی



تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه

اگه با بردن اسمش گلو پر میشه از سرمه

تصور کن جهانی را که توش زندان یه افسانه س

تمام جنگای دنیا، شدن مشمول آتش بس

کسی آقای عالم نیست، برابر با هم اند مردم

دیگه سهم هر انسانِ تن هر دونه ی گندم

بدون مرزو محدوده، وطن یعنی همه دنیا

تصور کن تو می تونی بشی تعبیر این رویا



داستانم

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۰۵ ب.ظ


اگر روزی خواستی داستانم رو برای کسی بیان کنی،

بگو بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد،

تنها بود اما کسی را تنها نگذاشت،

دل شکسته بود اما دل کسی را نشکست،

کوه غم بود اما کسی را غم نداد،

شاید بد بود اما به کسی بدی نکرد...

مبارزه

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۲۱ ب.ظ


"ما می گوییم تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم"

نیما یوشیج

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ب.ظ

"نیما
"
خسته شد از قافیه ها . . .

شعری ساخت که وزن نداشت

 اما وجودش به سنگینی تمام مثنوی ها بود

***

21 آبان ، زادور نیما یوشیج (علی نوری) پدر شعر نو فارسی

آدم ها...

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۰۷ ب.ظ

آدم ها آنقدر زود عوض می شوند که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است...


سه گام باحضرت علی (ع)

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ق.ظ


گام اول:
دنیا دو روز است،یک روز با تو و روز دیگر علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو ، زیرا هر دو پایان پذیرند


گام دوم:
بگذارید و بگذرید، ببینید و دل نبندید، چشم بیاندازید و دل نبازید، که دیر یا زود، باید گذاشت و گذشت

گام سوم:
اشکها خشک نمیشوند مگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان ،ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺷﺐ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ؛
ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ، ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ؛ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ، ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﻧﺪ؛ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ؛ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻠﯿﺪ