اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

گرگ نوشت ...

اوکامی

سکوت را دوست دارم

شاید مرهمی باشد

مرهم برای زخمی که از آن می نالم

دوست دارم همه جا سیاه باشد

من سیاه را دوست دارم

من یک رنگی را دوست دارم

حتی اگر سیاه باشد ;

همیشه سایه بودم

ولی شاید این بار

در این سیاهیُ سکوت

خودم باشم . . .

شاید . . .


ŌKAMI
( 狼 )

آخرین مطالب

یادش بخیر

جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۰ ب.ظ
یادش بخیر
شاعر نبودیم ، ولی چقدر زور میزدیم که چند بیت شعر بسراییم !!
خدا نیما و پدرش را رحمت کند ، آمد و شعر نو را ساخت که برای ما که از آن سر در نمیاوردیم نعمتی بود ، هر بی سر و ته را که میگفتیم شعر میکردیم مثلا و چقدر به خودمان می بالیدیم که "مثلا" شعر گفتیم و شاعر شدیم !!

نمونه »:

نیمه شب/یاس می رقصید /و ماه/از سکوت ملموس شب/بغض کرده بود.

پنجره/در میان تازیانه های باد/دست و پا می زد/چشمی در آینه/خیره بود.

تصویرش انعکاس روزهای حسرت باری بود/که گذشت

نیمه شب/کابوس لحظه هایی است/که من/در آن گمشده ام...


خدارو شکر فهمیدیم که شاعر نیستیم :)

بگذر...

جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۲۸ ب.ظ

 


ای که راحت میتوانی از زلیخا بگذری

میشود از زشتی ما نیز زیبا بگذری...؟!

یوسف از جرم برادرهای دل سنگش گذشت

تو نمیخواهی خدای یوسف از ما بگذری

قهر حق توست اما ، عفو شأن رحمت است

حال خود دانی که باید بگذری یا نگذری...
 

تلخ و شیرین

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ب.ظ


لبت نه گوید و پیداست می‌گوید دلت آری

که این سان دشمنی، یعنی که خیلی دوستم داری

دلت می‌آید آیا از زبانی این همه شیرین

تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان داری

نمی‌رنجم اگر باور نداری عشق نابم را

که عاشق، از عیار افتاده در این عصر عیاری

چه می‌پرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من

مبادا لحظه‌ای حتی مرا این گونه پنداری

ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت

به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری

چه زیبا می‌شود دنیا برای من اگر روزی

تو از آنی که هستی، ای معما، پرده برداری

چه فرقی می‌کند فریاد یا پژواک جان من

چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری

صدایی از صدای عشق خوش تر نیست حافظ گفت

اگر چه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری


"محمد علی بهمنی"

ولی الله

سه شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ب.ظ


آنان که علی را خدا می پندارند

کفرش به کنار ، عجب خدایی دارند ... !


پدر شهید

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ب.ظ


پدر با قلب مردونش

اشکاشو پنهون میکنه

غمو میریزه تو خودش

قلبشو داغون میکنه

مادر شهید

جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ب.ظ


مادر با دست لرزونش

با اشک های بی اختیار

میگه چی مونده براش؟

یه قاب عکس ، یه افتخار

دلخوشی

چهارشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ق.ظ

دوباره

چهارشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ق.ظ


اگر قایقت شکست ، باشد

دلت نشکند

دلی نشکنی


اگر پارویت را اب برد ، باشد

ابرویت را اب نبرد 

ابرویی نبری


اگر صیدت از دستت رفت ، باشد

امیدت از دست نرود

امید کسی را نا امید نکنی


امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری

پس خدای مان را شکر کنیم

و دوباره شکر کنیم


دست که داریم

دوباره به دست می اوریم

دوباره می خریم

دوباره می سازیم

دوباره ...می خندیم

وَالْعَصْرِ

دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ب.ظ


سوگند به زمان (1)

که انسان ها همه در خسران و زیان هستند (2)


صدای باران

دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ


صدای باران زیباترین ترانه خداست

که طنینش زندگی را برای ما تکرار میکند

نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم...